پرنیانپرنیان، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 19 روز سن داره

دلنوشته ای برای دخترم پرنیان

روروئک

نازگلکم،دیشب میخواستم شام درست کنم اما امون نمیدادی،واسه همینم گذاشتمت توی روروئک و بردمت توی آشپزخونه،تو هم اروم نشستی و منو تماشا کردی،الهی قلبون اون نگاههای نازت برم  تا آخر کار که شام درست کردم توی روروئکت موندی،البته این دومین بار بود که میگذاشتمت توی روروئک ،سری قبلی اولین بارت بود که همش سه ماه داشتی و خیلی هم استقبال نکردی       بعد هم رفتی توی اتاقت،البته خودم کمکت کردم،و شروع کردی به کنجکاوی   آخر سر هم سرت خورد به قسمت جلوی روروئک و شروع کردی به گریه وزاری       ...
20 آذر 1391

شیطونی....

عزیز دلم ،پریشب ساعت یک نیمه شب خوابت نمی اومد و شیطونیت حسابی گل کرده بود منم داشتم از خواب میمردم   هر کاری کردم خوابت نمیبرد تا بالاخره حوصلم سر رفت و بردمت توی اتاق خودت وتو هم با دیدن اسباب بازیهات حسابی ذوق کردی ...
12 آذر 1391

اولین غذای کمکی

جوجه طلای من اولین بار که بهت غذای کمکی دادم زیاد استقبال نکردی ،انگار که یه چیز خیلی خیلی بد مزه میخوردی با اینکه دکترت گفته بود از شش ماهگی غذا رو باید شروع کنین اما من فکر کردم که ضعیفی و عیبی نداره که زودتر شروع کنم و با این استقبال بی نظیر تو روبرو شدم اما باز من ناامید نشدم و روزهای بعد بهت دادم تا کمکم خوشت اومد(درواقع بهش عادت کردی)   ...
11 آذر 1391